فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

فاطمه نفس مامان♥♥♥

حالم خوبه باتو عزیزدلم

فاطمه 28 ماهه شد

             دخترعزیزم با2روزتاخیر، ماهگیت مبارک عزیزدلم آخه منتظر عکساش بودم که آماده بشن مهارتهای دخملی این ماه زیاد چشمگیر نبود پروژه گرفتن از پوشک هم که باز باشکست مواجه شد به دلیل سرماخوردگی فاطمه ایشااله هوا که بهتر شد در اسرع وقت انجام میگیرد   ...
22 دی 1392

فاطمه دکتر می شود

فاطمه جونم اصلا علاقه ای به دکتر خودش نداره وهمیشه موقع دکتر رفتن یه فیلمی داریم با دخملی آخه پزشکش مرداست ولی واقعا مهربونه همیشه به محض اینکه دکتر گوشی رو شکم فاطمه میزاشت جیغ ودست وپا زدن فاطمه به هوا بلند میشد خلاصه در این سفر به آبادان وقتی دیدم جلو مغازه اسباب بازی فروشی ایستاده ومیگه دکتر... (آخه رو جلد وسایل پزشکی یه خانم دکتر خوشگل بود) تصمیم گرفتم اینو بخرم تا شاید دیگه ترسش بریزه باشد که موفق شویم این تخته جادویی است که به امید اینکه فاطمه خانم دیگه از خط خطی وسایل و کشیدن انگشت روی صفحه تلویزیون دست برداره براش گرفتم در حین بازی دارم کلمه های رو که یاد گرفته مینویسم براش نوشتم مامان  فداش بشم دا...
21 دی 1392

فاطمه وخروس

جریان از اونجا شروع شد که پای تلویزیون نشسته بودیم شبکه جام جم برنامه کاردستی های من وبابام رو نشون داد فاطمه خانم هی گفت منم میخوام دیدم درست کردنش راحته رفتم یه پاکت پودر ماشین لباسشویی آوردم وقیچی کردم بقیه کار رو سپردم به خواهری وفاطمه رومشغول کردم که مزاحم کار نشه مراحل انجام کاردستی آقا خروسه تاج آقا خروسه   این نوکه فاطمه است  ماداشتیم میگفتیم نوک خروسه برداشت گذاشت رو لباش هی گفت نوک من بعد هم اقدام به خوردنش کرد جامدادی جالبی شد البته اگر فاطمه خانم سالم بگذاردش ...
8 دی 1392

فاطمه در روزهای سرد زمستان

نمیدونم شایدحال وهوای زمستون منوگرفته حس وحال آپ کردن نداشتم دختر قشنگم این روزها بخاطر سرماخوردگی دخملی بیشتر توی خونه هستم البته خونه بابام اینا آخه شبها خیلی بلنده ما هم حوصلمون سر میره توی خونه، پس بنابراین میمونیم همون خونه بابا اینا تاشب که بابا مجتبی بیاد  همراه با شام (مامان جون پز )بریم خونه این سوژه ها هم از خونه مامان جون شکار شده .راستی هفته پیش که دخملی رو برای سرفه هاش بردم دکتر گفت که پرده گوشت که به مدت 1سال همیشه ملتهب وقرمزبوداصلا التهاب نداره و خداروشکرخوب شده پس نتیجه میگیریم مشکل همش از مکیدن شیشه شیرت بود خدا پدر خانم دکتر (که پزشک عمومی هم بود )روبیامرزه که گفت از شیشه بگیرش مکیدن به پرده گوشش فشار می...
8 دی 1392

خداخیلی بزرگه

ساعت 2 ظهر مامانم به محل کارم تلفن کرد گفت اگر میتونی بیا خونه من که وقتی مامانم اینطوری میگه میفهمم یه اتفاقی افتاده گفتم چی شده بااصرار من گفت چیز خاصی نیست فاطمه خورده زمین حدس زدم که اتفاق بزرگتر از این حرفهاس که مامانم زنگ زده سریع آژانس گرفتم رفتم خونه دیدم بابام هم خونه است دیگه ترس همه وجودم رو گرفت فقط دنبال فاطمه گشتم تا نگاش کردم دیدم زیر چشم چپش کبود شده  خلاصه جریان از این قرار بود که فاطمه خانم در فرصت به دست آمده که مامانم داشته در هال رو بازمیکرده که برن تو  چوب تی رو بر میداره و میدوه دنبال همون دوتا جوجه ای که مامانم داره بزرگشون میکنه تی گیر میکنه فاطمه خانم باچوب می افته زمین فقط خدا بهش رحم کرده که تی زو...
26 آذر 1392

فاطمه 27ماهه شد

مهارتهای دخترم توی این ماه ماشااله حسابی چشمگیر بود. شعر حسنی رو برام میخونه جمله هاش دیگه کامله کامله (سه کلمه ای چهار کلمه ای و...) دخملهم هرکی رو میبینه اولین چیزی که بهش میگه ننام اوبی بمعنی سلام خوبی کلمه مامان وبابا و فاطمه رو بخوبی میشناسه هرجا ببینه میخوندشون مامان جون وآقاجونارو با اسم صدامیکنه مثلا میگه آقاجون علی به خالش میگه آجی زهرا (همونطوری که من صداش میکنم ) وقتی بهش میگیم فاطمه منو چندتادوست داری با دستاش نشون میده میگه 10 تـــا..   خالش شیطنت میکنه بعضیهارو میگه بگو یه دونه دوست دارم   اونم میگه (نونونه) وقتی باباش سر به سرش میزاره به باباش میگه بــابا بـ...
20 آذر 1392