در آستانه چهار سالگی
فاطمه در عروسی پسرخاله ودختر خاله باباش در دزفول فاطمه همین ماه آخری کلی مهارتهایی که بنده در طی این یک سال باهاش درگیر بودم رو یکجا کسب کرد البته بعضی از اونها رو مدیون دوست عزیزم الهام مهربون هستم انگار وقتی میدیدم اون نوشته بیشتر وشجاعتر میشدم برای انجامش از جمله دستشویی رفتن بطور مستقل البته فقط برای مورد شماره یک طوری که دیگه بنده حتی جازه بازکردن درب دستشویی هم ندارم وهمه اینها باید به دست دخملی انجام شود فقط گاهی امر پوشاندن شلوار که اونم فکر میکنم بیشتر جهت جلب محبت وتوجه وعدم زیاد شدن روی مامانش هست را بنده انجام میدم وقتی میگم فاطمه خانم شلوارت هم بپوش با تحکم به من میگه خودت پام کن ماه گذشته ماه...