فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

فاطمه نفس مامان♥♥♥

حالم خوبه باتو عزیزدلم

خداخیلی بزرگه

1392/9/26 10:43
1,027 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت 2 ظهر مامانم به محل کارم تلفن کرد به من زنگ بزنگفت اگر میتونی بیا خونه من که وقتی مامانم اینطوری میگه میفهمم یه اتفاقی افتادهنگرانگفتم چی شده بااصرار من گفت چیز خاصی نیست فاطمه خورده زمینناراحت حدس زدم که اتفاق بزرگتر از این حرفهاس که مامانم زنگ زده سریع آژانس گرفتم رفتم خونه دیدم بابام هم خونه است دیگه ترس همه وجودم رو گرفتنگران فقط دنبال فاطمه گشتم تا نگاش کردم دیدم زیر چشم چپش کبود شده  تعجبخلاصه جریان از این قرار بود که فاطمه خانم در فرصت به دست آمده که مامانم داشته در هال رو بازمیکرده که برن تو  چوب تی رو بر میداره و میدوه دنبال همون دوتا جوجه ای که مامانم داره بزرگشون میکنهکلافه تی گیر میکنه فاطمه خانم باچوب می افته زمین ناراحتفقط خدا بهش رحم کرده که تی زودتر از فاطمه خورده زمین  وفاطمه باصورت پهن زمین میشهآخ وگرنه اگر دسته تی توی شکمش یا چشمش فرو میرفت واای اصلا تجسمش وحشتناکهنگران خلاصه دیدم خدارو شکر کبودی به چشمش آسیب نزده واز رفتن به بیمارستان ودرمانگاه چشم بیخیال شدم ولی واقعا بازم خدارو شکرمیکنم  بغل تاآخر شب هم ورم چشمش خوابید بازم خداروشکر وای که خدای اینه بچه ها خیلی بزرگه.البته این اتفاق مال چندروزه پیشه نمیدونم چرا اصلا دوست ندارم راجع به اتفاقات بد بنویسم ولی تصمیم گرفتن بنویسم که دخملی فکر نکنه که فقط شیرین زبونی وشیرین کاری داشته اوه

 خونه عمه فاطمه این دخمل قشنگ بهاردخترعمه فاطمه ودختر پسرعموی منهنیشخند

فداش شم میخواد دست بندازه گردن دختر عمشبغل

 فاطمه خیلی خیلی دختر عمش رو دوست داره قلب

حالا میخوان خاله بازی کنن به فاطمه میگم کی خاله بشه میگه من. میگم خوب کی نی نی میشه بازم میگه مننیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مثل هیچکس
26 آذر 92 11:48
اخی خدا رو شکر به خیر گذشته عزیزم ،خدا خودش همیشه به بچه ها با یه چشم دیگه نگاه میکنه وخودش مراقبشونه ،بمیرم برات چه حالی داشتی تا خونه رسیدی منم همش اینجور وقتا فکرم میره سمت چیزای بدتر حتی دور از جون فاطمه مردن صدقه همیشه جداگونه براش بزار یادت نره .
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
واقعا خداروشکر خدانکنه عزیز دلم آره اگر بدونی چه حالی داشتم برگه مرخصیمو با گریه دادم به رئیسمون
خاله شيدا و روشا
26 آذر 92 12:57
سلام زهره جونم خدا رو هزار مرتبه شكر كه بخير گذشت،بميرم الهي چه استرسي داشتي اون لحظه ماشالا به دختراي خوشگل و نازم
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
سلام زهره نازنینم واقعا خداروشکر خدانکنه ولی خیلی بد بود تا رسیدم خونه ممنونم گلم
مامان سهند و سپهر
26 آذر 92 12:59
واااااااااای دقیقا منم نسبت به چنین تلفنی خیلی مشکوک میشم حق داشتی . خوب شد ضعف نکردی. خدارو شکر چیزی نبود. من هر موقع ضرب می خورن یخ میذارم روی قسمت ضرب دیده . سریع خوب میشه. مراقب جوجه خانوم خوشگلمون باش
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ای خواهر تا بیان اینا بزرگ شن ماپیر میشیم بازم خدارو هزار بار شکر مامانم همینکارو کرد خداروشکر ورمش زود خوابید
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
26 آذر 92 14:36
وای پست جدید تو عشقه میام میخونم فعلا فرصت نی
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
هروقت آمدی قدمت به چشم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
26 آذر 92 14:39
عزیزم گفتم که دوستم برام انجام داده منم عید رفته بودم ارایشگاه موهامم کوتاه تر بود رنگشم اصلا به دلم نشست گرفت 50 من تا اخر عید فقط اون رنگ و تحمل کردم امدم دوستم دید گفت بیا برات رنگ کنم از اون موقعه هی رنگ تو رنگ شده موهام خودمم نمیدونم چی به چیه اخه سه تا عقد و عروسی داشتم تولود و ... حالا هم که اتلیه بیچاره موهام تازه عید هم در راهبازم رنگ حالا میخوای چه کار کنی میخوای چه رنگی در بیاری عکستو خصوصی بزار ببینم
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
میام پیشت عزیزم
هم نفس
26 آذر 92 14:46
سلام من فاطمه جون شمارو خییییییییییییلی دوست دارم.. انشاالله خدا براتون نگهش داره.. تو لباس فارق التحصیلی و بعد لباس عروسی ببینیش
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
سلا م نازنینم ممنون عزیزم
مامان تینا و رایان
26 آذر 92 15:01
ای واااایییی خدا رحم کرد...وای چی کشیدی مامانی تا رسیدی خونه خدا رو شکر که به خیر گذشت ..کمی صدقه بده این چشمای خوشگلش رو چشم میزنن...اره بهتره از خاطرات بد هم بنویسیم..تا ببینن چه حرصی ما رو دادن تا بزرگ شدن..خیلی خوبه که همبازی هم سن و سال داره...بچه های من هیچکدوم همبازی هم سن تو فامیل نداشتن
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
بخدا صدقه کار هرروزمه مخصوصا تو ماه صفر. شاید هم به خاطر همین بخیر گذشته .خوبه همبازی داره ولی جداکردنش از این همبازیها هیهاتههههههههههههههههههه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
26 آذر 92 16:11
امیدوارم خیلی قشنگ تر از مال من بشه نه بابا بنده خدااااا تو خیلی شیطونی هااا کلک منتظر دیدن روی ماهت هستم
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ممنون عزیزدلم.تازه فهمیدی جیگرچشم حتما گلم
اكرم مامان رها
27 آذر 92 10:36
سلام عزيز دلم خدا روشكر كه بخير گذشت ، فاطمه جون رو ببوس
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ممنون عزیم شماهم رهای نازنین رو ببوس
مامان آلما
27 آذر 92 12:07
خدا رو شکر به خیر گذشت. امان از دست بچه ها. روزی نیست که زمین نخورن و گریه نکنن.
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ممنون زهرای عزیزم امااااااااااااااااااااااان
سیمهدی
27 آذر 92 13:17
سلام. خدا رو شکر که بخیر گذشتهیه کم بیشتر مواظبش باشید ممنون میشم
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ممنونم. چشم تمام سعی خودمونو میکنیم
هم نفس
27 آذر 92 15:29
هم نفس
28 آذر 92 8:54
اندوهت را به برگها بسپار تا باد پاییزی آن را ببرد. آخرین شبهای پاییزیت بخیر و شادی. یلدا مبارک
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ممنون عزیزم
الهام مامان علیرضا
28 آذر 92 10:12
چقدر بهت سخت گذشته زهره جون منم همیشه نگرانم خدا نکنه یه شماره ای شبیه شماره های مهد بیفته رو گوشیم در هر موقعیتی که باشم باید الساعه جواب بدم خدا رو شکر که به خیر گذشت کار خوبی می کنه که خاطرات بد رو هم می نویسی من معتقدم خوشی های زندگی و خاطرات شیرین در کنار خاطراته تلخه که شیرین به نظر میاد. به نظر من آدم فقط حس های بدی که نسبت به اطرافیان داره رو نباید تو وب منعکس کنه که بچه یاد نگیره این عکس آخری خیلی هنری شده انگار فاطمه جون داره دعا می کنه
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
عزیزم ما خیلی خوب همدیگه رو درک میکنیم دارم همکارایی که دقیقا همین حسه تو رو دارن تا گوشیش زنگ میخوره میدوه میگه نکنه از مهد بچم باشه ایشااله که همیشه همشون سلامت باشن
الهام مامان علیرضا
28 آذر 92 10:14
در ضمن من همیشه میام و سر می زنم ولی از اونجا که علیرضا خان به نشستن پشت لپ تاب حساسیت دارند من از لپ تاب فقط برای پست گذاری استفاده می کنم و اغلب با گوشی میام بخاطر همین نظر نمی ذارم تا فرصت بشه پشت لپ تاب بشینم.
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ممنون عزیز دلم خیلی گلی
مامان آوا
29 آذر 92 12:10
واییییییی بمیرم الهی چی شده؟ فاطمه جون بهتر؟ ببخش عزیزم این چندروز گذشته نتمون قطع بود ونتونستم بیام سر بزنم وتا یه پست جدید گذاشتم خیلی دیر شد نگی هم ولایتیهامون بی وفا هستن ونیومدن یه سر بزنن به دخملی خلاصه قصور منو ببخش عزیز انشالله هیچوقت هیچوقت هیچوقت نازگلیمون دیگه دچار صانحه نشه مواظبش باش عزیزم دوستتون دارم مهربونای من میبوسمتون
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
عزیزم این چه حرفیه محبت شما بهم ثابت شدست ممنون از دعای خیرت ایشااله که آوا جونم هم همیشه سلامت باشه
مامان آلما
29 آذر 92 22:09
عزیزم بیا پستای جدیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
چشم عزیزم
هم نفس
30 آذر 92 8:12
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم از تو و طفلان تو یاری کنیم کاش ما هم کربلایی می شدیم در رکاب تو فدایی می شدیم اربیعین حسینی تسلیت
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
متشکرم
مامان و بابای محمد طاها
30 آذر 92 8:20
سلام ماهم کوچیک بودیم با دختر دایی دختر خاله عمو و دختر عمه ها یا با پسر بچه های فامیل چه قدر خوش میگذروندیم یادش بخیر
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ممنون که پیشمون آمدی واقعا یادش بخیر
مامان تینا و رایان
30 آذر 92 12:17
سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای عشقت وبلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم یلدا مبارک.
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ممنون شادی نازنینم هم چنین یلدای شما مبارک
مهدیه مادردختری
3 دی 92 11:45
الحمدلله بخیر گذشت صدقه کنار بذار!
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
ممنون عزیز دلم هرروز صبح صدقه میدم
مامان پریسا
4 دی 92 15:46
وای زهره جون تمام تنم یخ کرد خدا رو شکر که به خیر گذشت.درست میگی خدا همیشه نگهدارشونه.
زهره مامانی فاطمه
پاسخ
بازم خداروهزاربار شکر