فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

فاطمه نفس مامان♥♥♥

حالم خوبه باتو عزیزدلم

مامان وفاطمه باهم بستنی میخورن

1392/5/5 12:23
683 بازدید
اشتراک گذاری

 

جریان از انجا شروع شد که یه شب بابا مجتبی قاطی بستنی هایی که


گرفته بود یه بستنی لواشکی هم بود که من خیلی خیلی دوست دارم چشمک


بنده با دخملم برای خوردن بستنی اقدام کردم ولی هیچ جوری نمیتونستیم

 

مسالمت امیز بستنی بخوریم اون میگرفت دستش به من میگفت دسته


خودش باشه من بستنی رو از دستش بخورم حالا مجسم کنید از زیر

 

 

دستش هم داشت چکه میکرد هرچند زیر دستش سفره پهن کردم

 

 

ولی خوب دلم نمیخواست بستنی به اون خوشمزگی آب بشه خوشمزهخوشمزه

دخملی در یه حرکت حیرت انگیز خواست بستنی رو از دست من قایم کنه


پشت سرش که شد آنچه نباید میشد بستنی افتاد روی پاهاش ناراحت

 

منم که عصبانی از نخوردن بستنی کلافههمون ته مانده بستنی رو گرفتم


از دستش تا لااقل دهنم مزشو بگیره آخه ساعت تقریبا نزدیک 2شب بود

 

 

ودیگه بستنی لواشکی از کجا بگیریمسوال

تصویر بالا چهره فاطمه است وقتی بنده ته مانده بستنی رو از دستش

قاپیدم وحالا  دارم پس از ایک ثانیه بهش پس میدم .

ببین چه گریه ای میکنه گریه

شما قضاوت کنید اصلا چیزی مانده بود که من بخوام بخورمناراحت

منم شیوه خودشو پیش گرفتم زدم زیر گریه البته از نوع الکیشچشمک

 

فاطمه هم دلش به رحم آمد لطف کرد چوب بستنی رو بهم داد


دستت درد نکنه نفســــــمنیشخندنیشخند

 

حالا نوبت مرحله پاکسازی وتمیز کاریه که فاطمه داره جاهایی که


اون بستنی خوشمزه ریخته رو نشون  میده تا من بیشتر حسرت بخورمنیشخند

 

راستی یادم رفت بگم که بابا مجتبی هم داره اون پشت به


من و فاطمه میخنده میگه انگار یه عمری بستنی نخورده خوب


نخورده بودم دیگه نیشخندنیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان پريسا خانوم
5 مرداد 92 12:10
واي مامان جون حتما تو مسابقه مامان شكمو شركت كن برنده ميشي
آخرين رتبه ها و ارا رو ديدي؟گفتم خودمونو مچل كرديم


عمرادیگه تو هیچ مسابقه ای از نوع شکمو شرکت نمیکنم
آره دیدی من فقط 87 رای جمع کردم
مامان تینا و رایان
5 مرداد 92 14:33
نوش جونتون...آخه مامانی 2 شب بچه رو بیدارنگه داشتی چرا؟
سرو جان فدای شکم..
خوشبختانه من زیاد اهل بستنی نیستم ولی این باید خوشمزه باشه..


قربوبونت عزیزم .ولی شادی جون من اونو بیدار نگه نداشتم اون منو بیدار نگه میداره
منم اصلا بستنی اونم شیری وشیرین دوست ندارم ولی این ترش بوووووووووووووود ویخ وخوشمزه
مامان آلما
6 مرداد 92 9:21
واااااااااااااای منم بستنی میخاااااااااااااااااامراستی نمیدونم دیگه واسه رای جمع کردن چیکار کنم


اگر من خوردم به شماهم میدم بخوری
میخوای مثل من بی خیالی طی کن
مامان آلما
6 مرداد 92 11:13
الهام مامان علیرضا
6 مرداد 92 11:31
عزیزم
این بچه رو باید زر بگیری که دلش با گریۀ شما می سوزه و بهت بستنی میده
علیرضا گریه منو هم ببینه لبخند ملیح تحویلم میده و در چشم برهم زدنی بستنی رو میخوره و یه آبم روش!!
فدای دخملی چشم خوشگلم بشم من



لطف داری عزیزم خداکنه همینطوری بمونه.
آخه الهام جون مردی گفتن زنی گفتن اون مرده دیگه
خدانکنه خاله خوبـــــــــــــــم


الهام مامان علیرضا
6 مرداد 92 11:34
قبل از این یه نظر دادم، نمیدونم نظرم رسید یا نه؟!
آخه از دیشب هر جا میرم "پیام شما ارسال شد" نمیاد ولی بعد می بینم تایید شده
امیدوارم ثبت شده باشه
آخه خیلی تایپ کرده بودم


بله عزیزم رسید خیالت راحت گلم
مهدیه
7 مرداد 92 10:17
سلام عزیزم برای ثبت خاطره ی زایمانت تو مادرانه ، خاطره ی اون روز رو تو یه پست جداگانه تو وبلاگت بذار، و خبرم کن تا برش دارم!
خاله پارمیدا
7 مرداد 92 12:05
دلم کوچک است! کوچکتر از باغچه ی پشت پنجره! ولی آنقدر جا دارد که برای دوستی که دوستش دارم نیمکتی بگذارم برای همیشه..پیش ما هم بیاین خ.شحال میشیم♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥


حتما عزیزم
خاله پارمیدا
7 مرداد 92 17:36

















ممنونم.خاله.
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
7 مرداد 92 19:12
عزیزم خوبی

دختر نازنینت خوبه

ممنونم بهم سر زدی بله این مدت نبودیم رفته بودیم ولایت




ممنونم.زهراجون.خواهش.میکنم.عزیزم.ولایت.همیشه.خوش.
میگذره


الهام مامان علیرضا
10 مرداد 92 16:50
سلام زهره جون
چند روزه تنونستم بیام این جا فاطمۀ خونم خیلی کم شده الانه که پس بیفتم و خلاص

خوبی گلم؟
دخملی چشم خوشگلم خوبه؟


سلام.عزیزم.خوبی.فاطمه.هم.خوبه.سلام.میرسونه.
بووووووووووووووووووووووووس.
خاله پارمیدا
11 مرداد 92 18:09
من تازه آپ کرده ام و ....
.
.
.
__000000___00000
_00000000_0000000
_0000000000000000
__00000000000000
____00000000000
من آپم بدوو00000
_________0
________*__000000___00000
_______*__00000000_0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
من آپم بدوو*____00000000000
________*_______00000
_________*من آپم بدوو
_000000___00000___*
00000000_0000000___*
0000000000000000____*
_00000000000000_____*
___00000000000_____*
______00000_______*
من آپم بدوو________*
________*__000000___00000
_______*__00000000_0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
______*______00000000000
_______*_من آپم بدوو00000
________*_________0
_* _____*
منتظر حضور و نظرهاي سازنده ي شما هستم


آمدم گلی
مامان پريسا خانوم
11 مرداد 92 22:52
سلام زهره جون
كجايي نيستي؟پست جديد نميزاري


سلام عزیزم
میام یکم سرم شلوغه
خاله شيدا و روشا
12 مرداد 92 9:37
سلام ماماني و فاطمه ملوسم
خب مامانيه شكمو چرا اشك فاطمه رو در مياري؟هان؟
هميشه و همه جا و در همه حال حق با فاطمه جونه،اينو يادت باشه


سلام جیگر رسیدن بخیر خوبی .
اونکه بله میدونم همیشه حق مسلم بافاطمه است دیگه تکرارنمیشه قول میدم

مریم--------❤
13 مرداد 92 20:55
سلام استغرالله(اول از همه نمیدونم این واژه رو درست نوشتم یانه)از کوچیکی موسیقی مبتذل میزارین برا رومینا کوچولو
مریم--------❤
13 مرداد 92 20:56
وب ریحان چی شده؟تلگراف دادم جواب نداد
مریم--------❤
13 مرداد 92 21:01
عجب بستنی خورونی شده بوده ها.
من اصلا از بستنی لواشکی خوشم نمیاد انگار لواشک یخ زده میخوریبنظرم آب بشه بخوری بهتره آخه کاملا میشه لواشک

وای مریم جون چه جور دوست نداری من فقط عاشق این نوع لواشکم