این روزهای ما
به مناسبت سی و سه ماهگی فاطمه جون در شب نیمه شعبان.
از بس دخملی فشفشه وتولد دوست داره خالش این مراسمو براش گرفت
اینم یه کادوی کوچولو به مناسبت سی وسه ماهگی فاطمه براش خریدم بیشتراز فاطمه من دوستش داشتم انواع واقسام چشم ودهان ومو وبینی داره که حالت آهنربایی دارن باید باهاش شکل درست بشه
تواین عکس فاطمه داشت باتلفن باخالش
صحبت میکرد که خالش گفت
من خوابم میادفاطمه هم
داره خالشو میخوابونه
این روزها هروقت من تو آشپزخونه باشم جای فاطمه اینجاست
خودش میاد بالا تا دسترسیش به همه جا راحت باشه
شب قبلش مهمون داشتم فاطمه با عروسکش آمده رو میز میگه مامانی من مهمون دارم حالا داره از عروسکش پذیرایی میکنه
یکی از دغدغه هام توی خونه جدید دسترسی فاطمه به دستگیره دره البته براحتی نمیتونه باز کنه. داره درو قفل میکنه که باباش از خونه نره بیرون
تواین هفته فاطمه مریض بود وخیلی استرس داشتم اول تب کرد بعد هم شکم درد. دکتر گفت گلوش التهاب داره الان انتی بیوتیک مصرف میکنه ولی شکم درد روهنوز داره مامانم میگه موقعی که من نیستم همش میگه شکمم درد میکنه خیلی عذاب وجدان دارم تصمیم گرفتم ببرمش مهد شاید پیش همسالاش بهتر باشه
شنبه بخاطر حال بد دخملی موندم خونه. الهی بمیرم براش
دعاکنیم برای سلامتی همه فرشته های کوچولو