فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

فاطمه نفس مامان♥♥♥

حالم خوبه باتو عزیزدلم

فاطمه اسم خودشو گفت

1392/4/22 11:35
561 بازدید
اشتراک گذاری

وای خدایا چقدر خوشحالم دیروز عصر داشتم ازت فیلم میگرفتم تا آموخته های

 

 

جدیدت رو ماندگارکنم همینطور که اسم هرچیزی رو بلد بودی میپرسیدم یه

 

 

دفعه وسط پرسشهام گفتم فاطمه مامان بگووو فاطمه دیدم خیلی بلند و رسا

 

 

گفتی آبده .اصلا فکر نمیکردم داری اسمتو میگی چون چندروزه هی اینو وقتی

 

 

چیزی رو بهت نمیدیم تکرار میکنی فکر میکردم میگی آب بده .حالا دوباره

 

 

باتمرکز بیشتر بهت گفتم مامان اسمت چیه اول گفتی نی نی دوباره گفتم نه

 

 

مامان بگو فاطمه دیدم میگی آباده .خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم آخه

 

 

قربونت برم اسمت یه کم سخته .ولی حالا خیلی خوشحالم که میتونی اسمتو

 

 

بگی وتقریبا هرچیزی رو برای خودت میخوای هی میگی آباده آباده.

 

همون دیروز موقع خروج بابامجتبی از خونه تو دوباره ازبغلش پایین نمی آمدی

 

 

منم بازم همون حربه همیشگی روپیش گرفتم وگفتم میخوام فاطمه رو ببرم

 

 

پیش کمدش هرچی خواست بهش بدم آمدی بغلم بردمت پای کمد آخه در کمد

 

 

   چسب زدم .چون خیلی از وسایلش هنوز مناسب سنت نیست.خلاصه بعد از

 

 

کلی دودلی رضایت دادی به اتو .اتو رو دادم دستت وطبق معمول رفتم سراغ

 

 

کارهام.وقتی آمدم بیرون دیدم پیراهنت رو آوردی گذاشتی روی زمین داری اتو

 

 

میکنی کلی ذوق مرگ شدم.رفتم میز اتوی خودمونو آوردم گفتم مامانی بزار زیر

 

 

دستت خسته نشی کلی خوشحال شدی.این هم ادامه ماجرا

 

هر به چند دقیقه اتو رومیزاشتی کنار دقیقامثل خودم که خستگی درمیکنم

 

 

خستگیتو رفع میکردی.هرچی بهت میگم مامان جای تو روی میز اتو نیست

هی میگی نه نه نه خودتم می نشستی روی میز

 

 

 

خداقوت عزیزم .خسته نباشی دخترم اوهاوه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ستاره
10 تیر 92 9:20
ماشااله کدبانووووووو خسته نباشی


ممنون عزیزم
الهام مامان علیرضا
10 تیر 92 13:16
خوش به حالت زهره جون
چه دخمل کدبانویی
حالا خوب اتو کردی؟
لباست صاف شد؟



ممنونم عزیزم آقاپسر شما که ماهه