پارک
جمعه به دعوت عمه بابا مجتبی با عمو وعمه وعمه های بابامجتبی وآقاجون ومامان جون رفتیم پارک.
به ترتیب از راست بهار(دخترعمه که البته دختر پسرعموی منم میشه)مهشاد (دختر عمه بابامجتبی ) کیانا (دخترعمو) وخودت خانمم که نمیدونم چی رفت تو چشمت ودستت رو بردی بسمت چشمت
فاطمه وبهار
بقیه در ادامه مطالب
همه بچه ها دوست داشتن پیشت بشینن توهم که بادیدن آنها کلی ذوق میکردی
داریم برات شعرمیخونیم تا برقصی برامون
داری میدوی بهار هم میکشی دنباله خودت قربونه قدرتت برم عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی