پشتکار فاطمه
دخترعزیزم 2روز که پنج شنبه بود ومن خونه بودم. داشتم تو آشپزخانه کارمیکردم که یکدفعه دیدم یه چیزی عینه موووش داره از اوپن میاد بالا .قبلا هم از مبل میرفتی بالا ولی میترسیدی بالاتر روی اوپن بیایی واینک ادامه ماجرای من وفاطمه
تا خواستم ازت عکس بگیرم هرچی بهت میگفتم خوب بیا بالا ویگفتی نه
داشتی سعی میکردی خودتو به اقدون (قندان)برسونی
وبلاخره موفق شدی حالا دیگه خدابه داد من برسه. قبلا همه چیزارو از دستت میزاشتم روی اوپن ولی دیگه آنجاهم امن نیست کجابزارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی