چهارسال ویازده ماهگی
این روزهای مامیگذرد باپایان یافتن دومین ترم از زبان دخملی باتموم شدن کلاس نقاشی
وخلاقیته فوق العاده در زمینه نقاشی طوریکه به من میگه دیگه منو ننویس کلاس نقاشی که شکل حیوانات رو یادم بده بنویسم کلاسی که منظره یادم بده جنگل یادم بده وما همچنان در جستجوی کلاس آموزش نقاشی منظره برای رده سنی فاطمه هستیم چندتا کلاس پیداکردم ولی آموزش در منزل بود که من دوست نداشتم
این روزها بدلیل شدت وحشتناک گرما وشرجی در شهرمون خونه نشین هستیم که فاطمه ومامانش عجیب دچار روزمرگی شده اند
دشت زیبای ارژن در راه برگشت از شیراز
اوخر تیرماه بخاطر معاینه چشم های فاطمه یه سفر دو روزه بهمراه خاله زهرا ودایی وخانواده عمو کوچیکه بنده به شهر زیبای شیراز رفتیم و بعداز بازگشت ازاون شهر قشنگ که در تابستان هم زیبا بود دوباره به روزمرگی های خودمان برگشتیم
پایان ترم اول زبان فاطمه بهمراه دوستاش وخانم رضایی معلم زبان بخاطراینکه اجازه نگرفته بودم چهره ایشون رو حذف کردم
عکس سمت چپ: در ترم دوم چند روزی خانم رضایی نیومده بود و معلم کلاس دیگه به بچه ها درس داد که روشش اینجوری بود که به صورت بچه ها ستاره میزد فاطمه خیلی خوشش آمده بود وهمش حواسش به ستاره ها بود که کنده نشن از صورتش وشب هم باهمون ستاره ها خوابید
وقتی یک مامان خسته بعداز آمدن از سرکار در خواب ناز بسر میبرد موقع بلند شدن از خواب باریزش تعداد کثیری سی دی مواجه میشود متوجه میشود که وقتی در خواب ناز به سر میبرده استدخملش حجم زیادی از سی دی را بصورت قطار رویش چیده است که بعداز پراندن خواب از سرمامانش درخواست میکند که حالا نوبت اوستکه بخوابد ومامانش بر پشتش قطار سی دی راه بیاندازد
کارنامه دخملی
دخمل چادر به سر آماده برای رفتن به مراسم احیا در شب بیست ویکم ماه مبارک رمضان
پدر ودخمل در تعطیلات عید فطر در کنار آبشارهای آرپناه لالی که به سفارش همکارهای بابامجتبی رفتیم ولی راه بسی دشوار وطولانی وخسته کننده بود حدود پنج ساعت طول کشید تا رسیدیم سرویس بهداشتی مناسب وجای خواب خوب نداشت شب حدود ساعت هشت رسیدیم شام خوردیم وصبحانه نخورده راه افتادیم بسمت شهرمون که به گرماها نخوریم ولی آبشاراش آبهای خیلیییییی سردی داشت وزیبا بود
(عکس مال صبح خیلی زوده باچشمهای خوابالود وصورتهای نشسته )
اسب واژدها که توسط فاطمه خانم به تصویر کشیده شده است
وقتی اشکال هندسی با خونه سازی ساخته میشود تا دخملی معادل انگلیسی اش را فراموش نکند
به مناسبت روز دختر به سرزمین عجایب رفتیم بهمراه خاله ودایی محمد
هدیه فاطمه خانم ماژیک ودفتر وایت برد از طرف مامان وباباش و یک پیراهن (بقول فاطمه پرنسسی) از طرف خاله
توی این هفته دخملی به دوتا تولد دعوت شده تولد بهار وکیانا(دخترعمو ودختر عمه فاطمه) که فاصله تولدهاشون پنج روز است فاطمه خیلییییییی خوشحاله عکس بالا ساعت حدوداً 1:45 نصف شبه که دخملی از ذوقش کارتها را به محل خوابش آورده است وعکاس پوزیشن خوابیده دارد اگر عکس ها بد افتاده به خوابالودگی مامانش ببخشید
ودرآخر دخترکه سوار بر خرووووووووس