بدرقه
وقتی یه روز تعطیل صبح زود از خواب بیدار شی از یه طرف دلتنگی برای خانوادت که شب قبل بدرقشون کردی وراهی کربلا شدن واز یه طرف استرس خونه تکونی که هیچ کار نکردی دیگه حسابی خواب رو از سرت میندازه.انقدرتندتند کارهامو کرده بودم که وقتی ناهارم تقریبا آماده بود نگاه به ساعت کردم دیدم ساعت تازه ٩است
اینم ناهارما نگاه به قیافش نکنید خوشمزه شده
خلاصه اینکه خاله زهرا ومامان جون وآقاجون راهی کربلا شدن
ماهم حسابی دلتنگشونیم.
ایشااله که همه مسافراسلامت برگردن آمین
جمعه هفته پیش با مامان جون اینها وعموی بنده رفته بودیم پارک بازم فاطمه پا تو کفش بزرگترهاکرد
بعد رفت مزاحم خواب بعد از ناهار بزرگترها شد
اینم عموی بنده که سعی در سرگرم کردن فاطمه داشت
رفت بالا وبابای فاطمه هم تشویق میکرد که بره پیشش. حالا خوبه سینما 5بعدی تعطیل بودا وگرنه
این عکس هم تازه گرفتم داغه داغه دخملی از خواب پاشده داره تلویزیون میبینه