فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

فاطمه نفس مامان♥♥♥

حالم خوبه باتو عزیزدلم

فاطمه وشیشه شیِِِِِِِِِِـــــــــــــــــــــــــــر

1392/8/11 15:13
914 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای گلم .ببخشید که کم میام پیشتون بعضی از دوستان دلیلشو میدونن آخه فعلا سر کار دسترسی به اینترنت ندارم توی خونه هم تا به کارهای خونه برسم خیلی دیر وقت میشه ومعمولا نمیام شرمنده همه دوستانم هستمخجالتقلب

توی یه مرحله از گرفتنی های فاطمه گیر افتادم اساااااااااااااااااااسی.

اونم گرفتن از شیشه شیره. تقریبا 2 ماه پیش دیگه شیر خشک ندادم و شیر پاستوریزه میرختم توی شیشه آخه وابستگیش به شیشه خیلی خیلی خیلی زیاد بود وهستنگران

توی این هفته باز به دلیل سرفه های فراوون فاطمه 2 روز مرخصی گرفتم و بردمش پیش یه دکتر دیگه بعد از معاینه گفت باز پرده گوشش التهاب داره منم بهش گفتم تقریبا یکسال هر بار میبرمش چکاب میگن پرده گوش التهاب داره وقرمزه .نوار گوش هم فراوون گرفتم حتی پارسال دخترم 3تا آمپول سفتریاکسن هم زد الهی بمیرم چه زجری کشید دخترمگریه.بالاخره این خانم دکتره گفت هنوز بهش شیر میدی گفتم بهش شیر پاستوریزه توی شیشه گفت موقع خواب هم بهش شیر میدیخواب گفتم اکثرا فقط موقع خواب میخوره گفت موقع خواب اگر زیر سرش بلند نباشه به پرده گوش فشار میاره وپرده گوش رو اذیت میکنه دیگه بگیرش از شیشهمتفکر این شد که بنده فعلا پروژه پوشک رو بیخیال شدمخیال باطل والان دومین روزه که بهش شیشه ندادم خیلی خیلی برام دعاکنید بتونم بگیرمش از شیشه آخه موقع خواب بیست دفعه بلند میشه هی میگه شیر مه مه منو میگی  ناراحت هی وسوسه میشم برم بهش بدم دوباره بیخیال میشم.امشب به یاد نوزادی هاش به من گفت بزارم روی دوشت تابم بده تا بخوابم خواب حالا خداکنه نصف شب بیدار نشه وگرنه نمیدونم چکارش کنمنگران

این خانم مرغه جریانش مفصله اینکه مامان جون فاطمه (مامان خودم) یه خروس داره که از جوجگی بزرگش کرده والان تقریبا 6 سالشه اسمش تسووو استنیشخند. (تسوو همکاری نکرد برا گرفتن عکس ایشااله به زودی عکس اونم میزارم)این مرغه خانمشه .تقریبا یک ماه پیش مامانم 2 تا تخم مرغاش رو گذاشت زیرش تا جوجه بشن وفاطمه باهاشون سرگرم بشه ولی متاسفانه تخم ها جوجه نشدنناراحت. همسری هم بخاطر اینکه خانم مرغه افسرده نشه  رفت دوتا جوجه خرید ومامانم نصف شب گذاشت زیر مرغه .اونم فکر کرد تخم های خودشن جوجه شدن پذیرفتشون آخه میدونید که مرغها به این راحتی هر جوجه ای رو قبول نمیکنن..لبخند حالا فاطمه حسابی باهاشون سرگرمه وکلی ذوقشون رو میکنه البته مرغه اصلا نمیزاره کسی دست به جوجه هاش بزنه


فاطمه ودختر عمش بهار

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان آلما
7 آبان 92 7:56
خدا نکنه خوشکل خاله مریض شه
اشکال نداره زهره جون. به نظرم پروژه از شیر گرفتن خیلی واجب تر از پوشک گرفتنه. یه خورده سختت میشه ولی باید تحمل کرد. باید زیاد سرگرمش کنی تا از یادش بره. مرحله شب از روز سخت تره. الما دو شب اذیت شد. دیگه از سرش پرید.هرچند که الما هنوز که هنوزه یاد شیر خوردن میفته ولی خوب....
ایشالا تو پروژه های بعدی هم موفق باشی.
داستان خانوم مرغه هم خیلی باحال بود


ممنون خاله زهرای نازنینم.بله به نظر خودمم این واجبتر اومدوگرنه وسط پروژه پوشک گیری بودماااااااا
مامان سهند و سپهر
7 آبان 92 8:09
عزيييييييييزم
ايشالا زودي گوشش خوب بشه.
گوش درد خيلي بده براي بچه ها آخي آمپولم كه خورده طفلكي بچه.
اميدوارم در اين راه و پروژه هاي بزرگ موفق بشي عزيزم.
واي جوجه ها چه بامزه بودن نمي دونستم نمي پذيرتشون اگه بفهمه مال خودش نيست. چقدر خنده داره كه حالا يه دفعه بيدار شده ديده جوجه هاش چند روزشونه
فاطمه خوشگل رو ببوس و مراقبش باش ماماني.

بله عزیزم حتی ممکن بود جوجه هارو بزنه.مامانم خیلی شانس آورد که جوجه هارو مرغه قبول کرد ..چشم عزیزم همچنین شما گل پسرهای نانازی رو ببووووووووووووووس

مامان فاطمه کوچولو
7 آبان 92 9:08
هه چه با حال. مرغتون با کلاسه. فرزندخونده داره
ایشالله می تونی گلم. زمان خودش همه چی رو حل می کنه آبجی. مادری و دخملی رو از همین جا می بوسم
ببخشید که منم دیر دیر پست می ذارم. به شدت سرم شلوغه و وقت غذا خوردن هم ندارم مامانی. باور کن دیروز نتونستن نه ناهار بخورم و نه شام و ساعت 11 اونقدر خسته بودم که نفهمیدم چجوری خوابم برد.
برای دخترم دعا کن زهره جون


پس حسابیییییییییی مشغولی عزیزم .ایشااله که دخملی نازت همیشه شاد وتندست باشه عزیزم
مثل هیچکس
7 آبان 92 9:53
عزیزم میدونستم علت نبودنت بیماری فاطمه جون میتونه باشه . میدونی محمد منم از بچگی شیر رو دراز کش میخورداونم مرتب درگیر التهاب گوش بود شاید باورت نشه ولی تا از شیر گرفتمش شاید صد تا بیشتر سفتر یاکس و پنی سیلین براش تزریق کردیم بعدشم درگیر لوزه شد یه پستم درمورد عملش نوشتم حتما بخونش . ایشالا که موفق باشی برای این پروژه سخت .


الان میام میخونم چرا زودتر نگفتیییییییییییییییییی
مامان پريسا خانوم
7 آبان 92 12:53
سلام عزيزم ومدم بنويسم كم پيدايي ديدم كه پيدا شدي. اين گوش درد هم چه بيماري مزخرفيه مامان من هم يكدفعه عفونت گوش پيدا كردن و هر چي دكتر ميرن و دارو ميديم خوب نميشن و اصلا يه سر گيجه اي داره و ميگه اينقدر گوشش صدا ميده كه اصلا نميشنوه مثل اينكه عفونت گوش دير خوب ميشه. تو هم به توصيه دكتر گوش كن و به اين وسوسه ها براي دوباره شيشه دادن توجه نكن چون دكترش درست ميگه كه ممكنه به دليل اينكه سرش موقع شير خوردتن پايين افتاده بوده باعث عفونت شده. خيلي مواظبش باش كه سردش نشه و كلاه بپوشه موقع سرما تا خداي نكرده مريضيض بدتر نشه


ایشااله که هرچه زودتر خوب بشه مامانت عزیزم.ممنون بابت توصیه های خوبت .پریسا جونمو ببوووووووووووس
مامان آوا
7 آبان 92 14:16
پیشاپیش تولدت مبارک عزیزم
مگه میشه من از 12آبان خاطره بدی داشته باشم فقط دلهره ی بند اومدن بارون داشتم
الهی فاطمه جونیم هرچه زودتر خوب بشه
میگم مگه شما اهواز نیستین؟دکتر شمسی زاده که توی طالقانی خیلی دکتر خوبیه من همیشه وقتی احتیاج به دکتری باشه آوارو میارم اهواز وپیش دکتر شمسی زاده میبرم اون دکتر خیلی مخالف آمپول


ممنون عزیز دلم.ایشااله که آوا جونم همیشه شاد وتندرست باشه.دکتر فاطمه دکتر منجم زاده است کیانپارس از نوزادی پیشش میبردمش.اونم نمیخواست بنویسه اصرار از خودم بود چون این شربت های انتی بیوتیک دیگه داشت مشکل زا میشد برای فاطمه
مامان فاطمه کوچولو
7 آبان 92 17:44
_____@@@@@@@@
________@@@________@@_____@@@@@@@
________@@___________@@__@@@______@@
________@@____________@@@__________@@
__________@@________________________@@
____@@@@@@______@@@@@___________@@
__@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@
__@@____________@@@@@@@@@_______@@
_@@____________@@@@@@@@@@_____@@
_@@____________@@@@@@@@@___@@@
_@@@___________@@@@@@@______@@
__@@@@__________@@@@@________@@
____@@@@@@_______________________@@
_________@@_________________________@@
________@@___________@@___________@@
________@@@________@@@@@@@@@@@
_________@@@_____@@@_@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________@@@@@_@
____________________@
____________________@
_____________________@
______________________@
______________________@____@@@
______________@@@@__@__@_____@
_____________@_______@@@___@@
________________@@@____@__@@
_______________________@
______________________@
عزیزم آپم .بدو بیا

متاسفانه اونقدر اینترنتی ما سرعتش پایینه که عکسا برام بالا نیومد .
دوباره برمیگردم مامانی


چه عجب الان میام گلم
مامان تینا و رایان
7 آبان 92 18:39
سلام عزیزم در مورد تو شیشه شیر دادن تینا همیشه با شیشه میخورد تا هفت سالگی زیر سرش بالش بلند بزار موقع. شیر خوردن .


سلام گلم.آخه مشکل اینجاست فاطمه بیش از نادازه غلت میزنه توی خواب اصلا ثابت نیست تا من بالشت بزارم زیر سرش
خاله شيدا و روشا
8 آبان 92 11:41
الهي جان،ايشالا كه فاطمه جون زود زود شيشه شيرش رو فراموش كنه
شيدا وقتي شير رو ازش گرفتن پتوي ني ني هاش براش خيلي مهم شد و شبها اينقدر پتو رو لبش ميكشيد و بو ميكرد كه خوابش ميبرد،به قول خودش پتي اش بوي ني ني هاش رو ميده
چه مرغ و جوجو نازي،خدا براي تسوو خان حفظشون كنه


ممنون عزیزم.ایشااله که زود فراموش کنه .شیدا وروشاجونمو ببوس زهره عزیزم
مامان پندار
9 آبان 92 1:53
فاطمه جون امیدوارم این روزها به خوبی بگذره برای هر دوتون عزیزم و دخملی ناز نازی اذیت نشه خدای نکرده


ممنونم خاله مهربونم. یه دنیا دوستت دارم
مامان آلما
9 آبان 92 7:52
سلام. یه سر بیا نی نی گپ
مامان آلما
9 آبان 92 8:09
............@@@
............@@@@@@@@@
...............@@@@@@@@@
....................................@@
....................@@
....................@@@
....................@@@
....................@@@
....................@@@
....................@@@
......................@@
..................................................
@@@...............................@@@
@@@................................@@@
@@@@@@@@@@@@@@@@@
...@@@@@@@@@@@@@@

..................@@...@@
..................@@...@@
......................@@
......................@@
............................
...............@@@@
.............@@.......@
................@@@@@@
............................@@
............................@@
............................@@
............................@@
............................@@
............................@@
............................@@
..............................@





چشم گلم آمدم
مامان سهند و سپهر
9 آبان 92 9:08
خصوصي


ممنون گلم
خاله پارمیدا
9 آبان 92 12:56
اوخی
چه مرغ بلایی



دعا میکنم نی نی هیییییییییچوفت مریض نشه


تازه خروسشو ندیدی
ممنون عزیزدلم
مهدیه ( مادر دختری)
12 آبان 92 8:30
چه خوب که اون جوجه ها رو به فرزندی قبول کردا!
والا دو نفر دیگه به بچه های بی پدر مادر از نسل جوجه ها اضافه می شدن!!!

ما بیشتر به فکر خودش بودیم افسرده نشههههههه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
17 آبان 92 1:45
این کوچمولو که من میبینم عاشقه مهد میشه میگی نه بزار خودت باورت میشه
اما باید کم کم تایمش و ببری بالا تا زده نشه


واقعا کلی اعتماد به نفس دادی بهم ممنون .حتما همین کارو میکنم