سال نو
امیدوارم سال جدید برای همه بخصوص دوستای عزیز وبلاگیم سرشار از شادی وسلامتی باشه و همچنان نظاره گر کودکی های پاک کودکهای نازنینتون باشم
تولد یه دونه خواهرم در واپسین روزهای سال 94 (23 اسفند) وکیک انگیری برد که توسط فاطمه برای خاله خریداری شد که در ابروهای اخموش نوشته شده خاله جان تولدت مبارک
روز اول عید آماده برای رفتن به عید دیدنی البته مامان وبابای بنده رفته بودن قم پس به دیدن مامان وبابای همسر رفتیم وبعد هم به دیدن خاله زهرا که از نبودن بابا ومامانمان سوء استفاده نموده وامر کردن که چون خواهر بزرگتر هستن حتما باید ما به دیدنش برویم واین شد که یه پلو وماهی خودمان را دعوت کردیم خونه بابایمان که خواهر عزیزمان میزبانمان بود
عکس سمت راست هم جناب پت هستن که توسط فاطمه لباس عید برتن کرده اند ویک عدد کاسه ظروف بازیش هم بجای دماغش قرار گرفته احتمالا فاطمه احساس کرده دماغ جناب پت خیلی کوچیک هست
روز دوم عید عروسی پسر دایی بابا مجتبی بود که پسر عمش هم میشد اول عازم شوش دانیال(منزل خواهر همسر مان) شدیم وعصر همراه با خاله زهرا وعمه زهرای فاطمه به دزفول برای عروسی عزیمت کردیم
عکس سمت راست فاطمه خانم در جایگاه عروس هستند وعکس سمت چپ، فردای عروسی می باشد فاطمه همراه با دختر عمش هلنا در آبهای کرخه شوش
(عکس بالا 14 فروردین جاده ساحلی اهواز در مسیر بازگشت از مطب دکتر برای گرفتن نوبت برای فاطمه همراه با مامان جون وآقاجون بودیم که این لک لک های قشنگ رودیدیم . عکس مامان جون وآقاجون رو بنده گرفتم که علی رقم تاکید مامانم برای افتادن کامل لک لک در عکس نمیدونم حواسم کجا بود که کله لک لک رو نادیده گرفتم
عمه زهرای فاطمه برای سیزده بدر مارا دعوت کردند شوش وما دوازدهم همراه خاله زهرا بازهم عازم شوش شدیم (کلا امسال رو با طایفه شوهر آغاز کرده ام ) دوازدهم برای شام به دزفول وکنار آب رفتیم شب که به شوش برگشتم فاطمه ساعت 2 شب از گوش درد از خواب بلند شد ومدام گریه میکرد شربت استامینوفن وبروفن جواب نداد وما بدلیل نداشتن درمانگاه شبانه روزی در شوش شبانه عازم اهواز شدیم وکلا سیزده بدر رو در منزل موندیم گوش درد دخمل بهتر شده بود ولی چون از بهمن ماه 93 که عمل لوزه انجام داده بود خداروشکر اصلا سرما خوردگی وگلو درد وگوش درد نداشت این گوش درد ناگهانی خیلی منو ترسوند که خداروشکر دکتر متخصص گوش وحلق وبینی که خودش عمل فاطمه رو انجام داده بود بعداز معاینه گفت یک سرماخوردگی و عفونت کوچیک بوده وجای نگرانی نیست ولی فاطمه خانم به تلافی سال قبل که اصلا مریض نشد بجاش همین اول سالی دوبار وبه فاصله های کوتاه سرما خورد
اول اردیبهشت دوباره عروسی یکی دیگه از پسر عمه های بابامجتبی بود که این دفعه خداروشکر عروسی اهواز بود و قبل از عزیمت به سالن وقتی داشتم با بابامجتبی درمنزل عکس سلفی میگرفتم فاطمه خانم بهشون برخورد که چرا بامن عکس نمگیرید و گریه کنان به پشت یخچال در آشپزخانه پناه برد وماهم برای اینکه از دلش دربیاریم در همان حین ازش عکس گرفتیم