فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

فاطمه نفس مامان♥♥♥

حالم خوبه باتو عزیزدلم

این روزهای ما

 به مناسبت سی و سه ماهگی فاطمه جون در شب نیمه شعبان.     از بس دخملی فشفشه وتولد دوست داره خالش این مراسمو براش گرفت   اینم یه کادوی کوچولو به مناسبت سی وسه ماهگی فاطمه براش خریدم   بیشتراز فاطمه من دوستش داشتم انواع واقسام چشم ودهان ومو وبینی داره که حالت آهنربایی دارن باید باهاش شکل درست بشه     تواین عکس فاطمه داشت باتلفن باخالش صحبت میکرد که خالش گفت من خوابم میادفاطمه هم داره خالشو میخوابونه               &nbs...
4 تير 1393

فاطمه سی وسه ماهه ووبلاگ یک ساله

دختر نازنینم سی وسه ماهگیت مبارک عزیزدلم وبلاگ فاطمه جونم یکساله شد توی اسباب کشی فاطمه نهایت سوءاستفاده رو از وسایل ولباسهابرد   اینجا خونه بابام ایناست این کلاه از خونه خودمون به غنیمت آورده شلوارشم وارونه پوشیده  جدیدا خیلی به لباساش ایراد میگیره هرچی تنش میکنم میگه این خوب نیست خودش میره یه چیزی برمیداره میپوشه حالا فکر کنید توی گرمای 50 درجه اهواز چند روز پیشا اصرارمیکرد کاپشنشو تنش کنم بدون شرح فاطمه در خانه جدیـــــــــــــــد ...
20 خرداد 1393

سفر مشهد(2)

تو فرصت کمی که داشتیم فقط تونستیم بریم طرقبه اینجا پارک پونه است فاطمه بااین ماکت ها که توی پارک بودن  دوست شده بود باهاشون حرف میز د   عکس پایینی چالی دره است یه منطقه توی همون طرقله  خوش آب وهوا وقشنگ آلاچیقی که توش نشستیم خیلی قشنگ بود از اطرافش هم قطرات آب میریخت پایین فاطمه عاشقش شده بود   فاطمه آش خــــــــور مشغول بازی با دایی محمد بود اونم که تو دستشه تفنگ که داییش براش خریده  فاطمه جوگیر شده بود از حرم که آمدیم همش نماز میخوند مشغول غذاخوردن فقط ببینید چندتا قاشق توی ظرفش گذاشته آخرش هم سالاد اولویشو نخور...
4 خرداد 1393

سفر مشهد (1)

سفر ما قرار بود از سه شنبه بعداز ظهر با پرواز به سمت مشهد آغاز بشه(چون بابا مجتبی اصلا مرخصی نداشت وباید شنبه صبح میرفت سرکار ) ماهم قرار بود سه شنبه بعداز ظهر بریم وجمعه بعداز ظهر هم برگردیم که به دلیل تاخیر فراااااااااااااوون تا ساعت 11/30 شب در فرودگاه اهوازمعطل شدیم البته خدارو شکر که باخانواده رفته بودیم ودر نگهداری فاطمه خیــــــــــــــلی کمک کردن ولی خوب اونا هم یه حوصله ای دارن دیگه دیگه کاری نمونده بود که برای سرگرم کردن فاطمه انجام بدیم از چهره بابام پیداست که چقدر خسته شده بودیم بنده خدا بابام روزه هم بود حالا هرچی بهش میگیم بیا پایین دیگه مگه قبول میکرد همسری وبابام درحال راضی کردن فاطمه برای پایین امدن ...
3 خرداد 1393

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضـــا(ع)

  ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر را به همه دوستان عزیزم وهمسرهای مهربونشون  تبریک میگم به پدرنازنینم وهمسر عزیزم تبریک صمیمانه و از صمیم قلب میگم دوستــتــون دارم زیــاااااااااااد ما در روز ولادت حضرت علی(ع) عازم مشهد هستیم ایشااله دعا گوی همه دوستان خوبم هستم ...
22 ارديبهشت 1393

فاطمه سی ودو ماهه

مهم ترین اتفاق ماهگی دخملی از پوشک گرفته شده  دیگه کار بجایی رسیده که هروقت طبق ضرورت میخوام پوشکش کنم میگه مامان من بزرگ شدم پوپکم نکن خیلی نسبت به قبل از نظر لجوجی بهتر شده ومن ازاین موضوع خیلی خوشحالم احساس میکنم الان دیگه حرفمو کاملا درک میکنه وقتی باهاش تماس میگیرم میگه مامان من گریه نکردم تا تو زود بیایی                                                    ...
20 ارديبهشت 1393

گوشواره هااااااااااااااا

2سالگی فاطمه جونم بود که گوشاشو سوراخ کردم بدون هیچ مشکلی (اولین گوشوارها درسن دوسالگی ) بعداز یک هفته که گوشوارهای طلا رو گذاشتیم توی گوشش موقع حمام دادنش خاله زهرا متوجه میشه که پایین گوشواره ها تیز بوده ووگردن فاطمه جونمو زخم کرده (تولد 2سالگی وگوشوارهایی که گردن دخملی رو زخم کردن ) گوشوارها رو درآوردیم این سری براش حلقه ای خریدم که یکیشو براحتی گذاشتیم ولی برای دومی فاطمه دیگه اصلا اجازه نداد که بزاریم بعداز چندروز هم که با هزار زحمت امدیم بزاریم گوشش خون آمد وکلا بیخیال گوشواره شدم وفاطمه خانم تا تقریبا 6ماه فقط یکی از گوشهاش  گوشواره  داشت وسوراخ اون یکی گوشش بسته شد ...
10 ارديبهشت 1393