فاطمه در این روزها
تصمیم داشتم دخترم تاهروقت که خواست شیرخشک بهش بدهم واز این یکی دیگه نگیرمش .آخه دخترم شیرمادر که نخورد گفتم اینو تا هر وقت خودش خواست بخوره. ولی انگار قسمت نبود یکی اینکه دیگه نان 3 نیست ونان 2جایگزین شده دوم اینکه سه شنبه که برای چکاپ خالش بردش دکتر (آخه من صبح سرکار بودم) گفت دیگه نباید شیرخشک بخوره .من و خاله از همون موقع دست به دست هم دادیم که این آخرین شیرخشک رو بهش ندیم آخه از تقریبا 2 ماه پیش فقط شبها شیرخشک میخورد.خلاصه از ما تلاش از فاطمه مقاومت در برابر ما .تا کسی میخواست بهش شیر بده من میگفتم از شیر تو یخچال بهش بده میفهمید بنای نه گفتن میزاشت نه نه نه .یعنی شیر خشک بده که بهش میگه مه مه .تصمیم گرفتم دیگه نگم از تو...