فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

فاطمه نفس مامان♥♥♥

حالم خوبه باتو عزیزدلم

فاطمه در لباس 9 ماهگی

دختر قشنگم این لباسو مامان جون وقتی هنوز به دنیا نیامده بودی بعنوان سیسمونی برات گرفت 9ماهگی یادمه این لباسو برای تولد عمو امیرحسین وچند جای دیگه پوشیدی  ولی بعداز اون چون یه کوچولو قد کشیدی به نظرم برات تنگ شده بود ولی چهارشنبه که افطاری داشتیم وقتی بردمت پای کمدت لباساتو عوض کنم اصرار پشت اصرار که اینو تنم کن منم تنت کردم دیدم اندازته فقط زیر کتفات تنگ شده بود . اینقدر ذوق میکردی ولباستو نشون دایی وخاله ومامان جون میدادی کلی هم باهاش رقصیدی     درحال رقصیدن وذوق کردن برای آنه(خاله زهرا)     فرداش هم که میخو...
29 تير 1392

فاطمه درحال گردگیری

   چون  میخواستم  امشب افطارمهمون دعوت کنم از دیروز بعداز ظهر     مشغول تمیزکاری شدم .فاطمه جونم میخوادبه مامان کمک کنه     حالا فکر کن بنده وسط اون همه کارباید حواسم به تو هم باشه یه     موقع خرابکاری یا کار خطرناک نکنی   حالا یه نابلون کردی تودستت میکشی روی میز منم زرنگی کردم     گذاشتم توخوب تمیزکاریاتو بکنی بعد بنده مشغول بشم حالا نوبته آن آنته که تمیز بشه .     مطلبا زیاد بود طبق معمول ادامه مطلب       حالا نوبته تاب تابه که تمیز بشه &nbs...
26 تير 1392

سخن گوهر بار

  امام صادق (ع) می فرمایند:   آلودگی و روی کودکان را پیش از خواب باید بشویید،زیرا شیطان او را می بوید   وکودک درخواب می ترسد وملائکه ونویسندگان اعمال نیز اذیت میشوند . دین اسلام اهمیت زیادی به پاکیزگی ونظافت میدهدوکودک چون خودش توانایی نظافت ندارد ،این وظیفه به عهده والدین است . ...
23 تير 1392

فاطمه اولین بار موهاش رو توآرایشگاه کوتاه کرد

تاقبل ازاین خاله زهرا که خیلی خیـــــــــــــــلی فاطمه رودوست داره موهاش روبراش کوتاه میکرد.توآرایشگاه من وخاله زهرا اون زیر داریم براش شعر میخونیم تا فاطمه خانم سرشو دولا کنه    فاطمه بعداز موتاه کردن موهاش       ...
22 تير 1392

پشتکار فاطمه

دخترعزیزم 2روز که پنج شنبه بود ومن خونه بودم. داشتم تو آشپزخانه کارمیکردم که یکدفعه دیدم یه چیزی عینه موووش داره از اوپن میاد بالا .قبلا هم از مبل میرفتی بالا ولی میترسیدی بالاتر روی اوپن بیایی  و اینک ادامه ماجرای من وفاطمه   تا خواستم ازت عکس بگیرم هرچی بهت میگفتم خوب بیا بالا ویگفتی نه داشتی سعی میکردی خودتو به اقدون (قندان)برسونی وبلاخره موفق شدی حالا دیگه خدابه داد من برسه. قبلا همه چیزارو از دستت میزاشتم روی اوپن ولی دیگه آنجاهم امن نیست کجابزارم ...
22 تير 1392

یکی یه دونه ی خاله یا همون آنی که تو میگی

قشنگم: امروز که این مطلب روبرات میذارم چهارشنبه 15 خرداد 1392 هستش.آنی الان سرکاره قربونت برم. بعضی وقتها به این فکر می کنم که اگر خدای مهربون تو رو به ما نداده بود ما چکار می کردیم. عروسکم خیلی دوست دارم خیلی ...
22 تير 1392

فاطمه با قلکش

چندروز پیش رفتم باخاله ومامان جونی بازار برات یه قلک خریدم تا پولهاتو پس انداز کنی بادستای کوچیکت خودت پول بندازی توش.ولی تو این عکس به زور نگهت داشتم چون داشتی بادفترچه بیمه ات که قراربود بابایی ببره برات تمدیدکنه بازی میکردی قربونت برم اینجا کیفت رو انداختی رودستت بهت میگفتم کجا میخوای بری میگفتی ددر(دکتر) هوس کردی بری تاب سواری که خودت بهش میگی تاب تاب تاب   قربون نگاه کردنت برم نفسم  دیگه میخواستی شیطونی کنی بلندشی بایستی که اجازه ندادم   ...
22 تير 1392

فاطمه در دزفول

قربونت برم الهی  تعطیلات آخرهفته گذشته یه سفر دو روزه به زادگاه بابامجتبی داشتیم که خوب بود ولی از شب اول تو تب کردی  وتا موقع برگشت هم تب داشتی  نمیدونستم آب به آب شدی یا سرما خوردی.که وقتی برگشتیم متوجه شدم سرمای سختی خوردی عزیزم خلاصه غیر از سرماخوردگی تو سفر خوبی بود.با بابایی رفتیم کنار آب هواش خوب بود ولی چون تو سرحال نبودی فقط چندتا عکس گرفتیم وبرگشیم خانه مامان بزرگ بابایی که آنجابو د .هرکار هم کردیم شیشه تو از توی دهنت درنمی آوردی ...
22 تير 1392